راه عشق

  • خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

یواشکی

25 خرداد 1400 توسط شهید صدرزاده

یواشکی 

تازه از دانشگاه به خانه برگشته‌ام . ساعت دوازده و نیم است. کیفم را کنار تخت می‌اندازم  . چادرم را آویزان می‌کنم به چوب لباسی. روپوشم را درمی آورم وبه آشپزخانه می‌روم.

شیر آب را باز می‌کنم. 

یک چیزی یواشکی می‌گوید: حالا وقت هست. 

گوش نمی دهم و صورتم را می‌شویم. 

می گوید: تا غروب خیلی مانده. 

توجه نمی کنم و آب می‌ریزم روی دست راست. 

وِزوِز می‌کند: وای چقدر کسل کننده است خم و راست شدن. 

هیچ اهمیتی نمی دهم و دست چپ را هم می‌شویم. 

نماز را می‌آورد توی ذهنم و می‌گوید: خیلی طول می‌کشد. حوصله ات سر می‌رود. گرسنه ای. 

سرم را مسح می‌کنم. پاهایم را هم. احساس خنکی می‌کنم. 

ناله می‌کند: عجله نکن. فرصت هست. اول غذا. 

محلش نمی گذارم. می‌روم توی اتاق و سجاده و چادر نماز را برمی دارم و می‌آیم توی هال. 

الله اکبر را که می‌گویم خنّاس آتش می‌گیرد. می‌سوزد و می‌سوزد. به سجده که می‌رسم، خاکسترش را باد می‌برد.

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

کلیدواژه ها: یواشکی

موضوعات: متفرقه لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

راه عشق

جستجو

موضوعات

  • همه
  • امام حسین علیه السلام
  • امام زمانی عج
  • امام علی علیه السلام
  • بدون موضوع
  • متفرقه

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس